LoLoFaR
 
 

 e-mail
 

 

*    *    *    *    *    *

*    *    *    *

 

Archive

 

 

 

 

stats

    

February 22, 2004

برداشت اول:

یه آدم که با تمام کوچکیش ، باز سایه داره.
چون معتقده آفتاب به اندازه ی همه ی اونا ، نور داره .
آفتاب رو می پرسته نه به خاطر گرما بخشِ عالم بودنش که فقط به این خاطر که هست ولی نمیتونه ببیندش.
اون با ندیده ها ، زندگی میکنه.. خدای ندیده.. آفتاب ندیده... عشق ندیده ... دنیای ندیده...خوشبختی ندیده.
این آدم به چشماش ایمان نداره و هنوز نمیدونه که تمام ندیده ها رو هم ، حتی ،باید با همین
چشم ها ببینه
.

برداشت دوم:

یه آدم که هیچوقت آدمها رو به خاطر داشته هاشون نمی خواد.
چون معتقده که همه چیز از بین رفتنیه ...همه چیز..
این احساس رو همیشه با بی شوقی و بی تفاوتی هاش نشون میده.
این آدم محکوم کرده خودش رو به تنهایی از ترسِ از دست دادنِ دوست داشته هاش.
این آدم از عشق متنفره .

برداشت سوم:

یه آدم که آزادی رو خیلی دوست داره ولی نمیتونه آزاد باشه.
همه ی شرایط رو هم داره ولی معتقده که آزادی در بی آرزویی است
و اون نمیتونه آزاد باشه چون تنها آرزوش آزادیه.

برداشت آخر:

یه آدم که همیشه زمزمه می کنه با صدای بلند و محکم:
تردید نکن...
..
..
..
آفرین...


و این صدا باید در تمام لحظه ها جاری باشه....باید جاری باشه

و اون هرگز ساکن نیست.

v  ||  16:23

February 12, 2004

هر كس هر چه دارد مال خودش نيست. مال خداست. من هم ا زطرف خدا آمده ام و فره ايزدي شامل حال من است. كتاب هم دارم ، در راه است.

پس آگاه باشيد كه هر چه داريد از آن من است براي خدا.
معجزه اي دارم عظيم كه هر كس طلب كند ، بي نصيب نخواهد ماند.

خداي من واحد است و من نيز.

نمي شناسم خدايتان را كه با همه ي عظمت، هيچگاه اشتياقي در ديدنش ، درونتان موجود نديدم...و مي شناسم خودتان را كه با تمام ناتواني ، فرياد ممتد ستودگي را سرداده ايد.
و چه عبث ستوده شده ايد.

اينك اين من و آن دارايي بي ارزش شما براي او....عمري تلاش ...و حاصلش براي كسي كه در هست و نيستش هنوز در محاسبه ايد.

بخشيدم همه چيز را به هر كس كه طلب كرد از من آتش و خرابي را
و گرفتم ا زآن كسي كه مقرب كرد خود را به من با طمع، همه چيز را.

و اكنون

بگذريد شما هم از همه چيز من كه طلب مي كنم از شما ذره اي عشق و گرما را
كه از مكرِ سرد شما و فريب خدايانتان سخت شكارم.

بگذريد شما هم از همه چيز من كه طلب ميكنم از شما ذره اي عشق وگرما را

بگذريد كه طلب ميكنم از شما دَمي هر چند كوتاه و جرعه اي هر چند كم اثر

بگذريد كه طلب ميكنم خواستنم را از شما

طلب مي كنم كه بگذريد از جزا و پاداش

طلب ميكنم
كه
بگذريد

كه او محتاج ترين خدايان شده است.



v  ||  12:15

February 03, 2004

اين حماقت محض وقتي ميدوني مسابقه اي دركار نيست، خودتو بكشي كه اول شي...

v  ||  18:10

February 01, 2004

فاخته:

چون احساس ميكند كه نياز به آن دارد كه موثرتر و با نفوذ تر باشد، لذا حالت بي قراري در او پديد مي آيد و قويا تحت تاثير آرزوها و اميدهاي خود قرار مي گيرد.شايد تلاش كند كه زمينه ي فعاليت خود را بسيار گسترده سازد.

شرايط به نحويست كه احساس مي كند موقتا ناگزير به سازش مي باشد . چنانكه بخواهد ، از قطع محبت يا مشاركت كامل جلوگيري ميكند.

اضطراب و ناخشنودي همراه با بي قراري شخص در رابطه با شرايط او يا نيازهاي عاطفي برآورده نشده اش موجب ايجاد فشار روحي در وي شده است. احساس مي كند كه از سوي ديگران سوءتعبير مي شود، دچار اختلال در جهت يابي و تشويش خاطر شده است. اين وضعيت وي را به بسوي جستجو براي يافتن شرايط يا روايط جديد سوق مي دهد با اين اميد كه وضعيت جديد بتواند خشنودي و آرامش خاطر بيشتري را به او ارزاني دارد.

امور را با هوشياري و هوشمندي مي نگرد. در جستجوي زمينه هاي تازه اي است كه آزادي و حق انتخاب بيشتري به او بدهد. تلاش زيادي مي كند تا شكافي راكه ميان وي و ديگران وجود دارد، پر نمايد.

با آمادگي د ركارهايي شركت مي كند كه هيجان آميز يا محرك هستند. دوست دارد كه احساس نشاط نمايد.

شرايط وي را ناگزير به سازش و چشم پوشي موقتي از برخي لذات ميكند.


تفسير فيزيولوژي:

از آرامش يا تسليم شدن خودداري ميكند. بر اثر ادامه ي فعاليت، خستگي و افسردگي را موقتا متوقف ميكند.
ناخشنودي عاطفي شخص كه ناشي از عدم قدر شناسي ديگران است، منجر به فشار روحي و " مسك نفس" بيش از حد شده است.

تفسير روانشناسي:

احساس مي كند كه قبل از اين كه وضعيت موجود را بتوان اصلاح كرد، نياز به همكاري ديگران دارد.

نبودن درك و تفاهم و قدرداني از جانب ديگران، اين احساس را در او بوجود مي آورد كه هيچ رابطه واقعي ميان او و ديگران وجود ندارد.

مي خواهد احساس امنيت و آسايش بيشتري كند.

" مسك نفس" او از لذات مادي و دنيوي سبب مي شود كه تسليم شدن وي به لذات جسمي دشوار باشد ولي تنهايي ناشي از آن، ضرورت اين تسليم شدن و جذب شدن در فرد ديگري را بوجود مي آورد.در نتيچه، دچار اضطراب مي گردد زيرا چنين خواسته هايي را نقاط ضعفي ميداند كه بايد بر آنها غلبه كند ، بنابراين احساس ميكند كه فقط از "مسك نفس" است كه مي تواند فرديت خود را اثبات كند و به وي امكان مقاومت در برابر مشكلات موجود را ميدهد.

احساس مي كند كه قادر نيست احساس تعلقي راكه به آن نياز دارد در خود پديد آورد، چون تمايلي به نشان دادن آسيب پذيري خود ندارد، لذا همچنان د ربرابر شرايط موجود ايستادگي ميكند ولي حس ميكند كه متكي به دلبستگي است.
اين وضعيت موجب مي شود كه علاوه بر افسرده شدن، حالت بي قراري چشمگير و ضرورت رها شدن از اين وضعيت نيز در او بوجود آيد.

امكان دارد كه توانايي وي از لحاظ تمركز دچار اختلال شود.
*************************
و بطور خلاصه:
ناخشنودي همراه با بيقراري



v  ||  18:55