LoLoFaR
 
 

 e-mail
 

 

*    *    *    *    *    *

*    *    *    *

 

Archive

 

 

 

 

stats

    

November 29, 2003

خيلي وقتا حرفايي كه ميزني به بي مزگيه اين جوكه است:
يه روز يه زنه شيره آب باز ميكنه ، از توش خيارشور مياد بيرون!

اينو يه پسربچه بهم گفت وكلي خنديد

v  ||  23:58

November 27, 2003

تقصير كفشها نيست
جاده هارا متهم نكنيم

پاي ِ رفتن بايد

پابرهنه گاني بودند كه جاده هاي لجوج برگامهايشان
بوسه زدند...

v  ||  11:37

November 22, 2003

صورتي

صورتي رنگ مرگه ، يه مرگ خيالي ، يه مرگي كه هميشه تو آرزوهات هست. يه مرگ ِ آروم، بهترين مرگي كه انتظارشو داشتي.مثلا روتخت خوابيدي و وقتي چشماتو مي بندي ، ديگه باز نمي شن.
يه مرگي كه شايد به سادگي نفس كشيدن باشه.
صورتي سرده ، بي روحه ، آرومه ، ملايمترين قسمت زندگيت ميتونه باشه.
برا ي همين رنگ بعضي از اتاق خوابارو صورتي ميكنن ، تا آروم بخوابن و مطمئن باشن بهترين شباي عمرشون روميگذرونن ، حتي اگه بميرن!
هيچوقت از ديدنش خوشحال نمي شم.مثبت ترين رنگ ِ تو دنياس كه كلي از انرژيهاي منفي ِ تورو ميگيره و ميبرتت تويه دنياي مجازي! اينقدر حس ِ مثبت تووجودت قل قل ميكنه كه اعصابت ميريزه به هم.
تورو ازخودت دور ميكنه ....
وقتي ميبينيش انگار بجز اينكه نقش يه فرشته رو بازي كني ،جرات انجام كار ديگه اي رونداري.
انگار داره قبل از مرگت مجبورت ميكنه توبه كني.
صورتي رنگه دختراست ، دختر بزرگايي كه مي خوان فرشته شن!
صورتي رنگه دختراست؟!

v  ||  13:19

November 18, 2003

آبي

به نظرم آبي حاصل يك توهم بزرگه ،‌يه توهم انساني.يه اشتباه كه مجبور شده بمونه.
كي گفته دريا آبيه ؟ آب كه رنگ نداره ..يا همين آسمون آبي كه هممون ميدونيم ابرا سفيدند و هيچ كهكشاني آبي نيست.
اين رنگ زائيده فكر آدماست مثل سراب.. كه وقتي بهش ميرسي ميبيني هيچي نيست!
آبي هم يه دروغ حسي كه وقتي باورش كني ميبيني بي رنگه ..شفاف نه ها، بي رنگ..
تجمعي از يك سري عنصركه اتفاقا اين رنگي شدن.
كم رنگ و پررنگ بودنش هم بستگي به خيال بافي خود ِ آدما داره ، مثل دور و نزديكي سراب براي آدماي تشنه!
آبي خائن ترين رنگهاست...

آه اي سراب ِ دور ! مارا چه مي فريبي
با آن بلور ونور؟!



v  ||  16:57
سبز
يه رخوت خاصي داره ، يه جور سستي و تنبلي توش هست كه اصلا دوست ندارم. خصوصا سبز سيدي كه واقعا غير قابل تحمله .نميدونم شايد به خاطرعنوان سيديش ِ .
آخه اين روزها مي توني هركاري رو زير لواي خدا وپيغمبر وسيد آل محمد ، آشكارا يا پنهاني ( كه البته اصلا مهم نيست) ،راحت وبي دردسر انجام بدي ويك برچسب تحمق رو پيشوني همه ملت بچسبوني كه اين كارا كاملا انسانيه ..واينجوري ،همه چيز رو خيلي راحت به لجن بكشي .
واقعا بي خود نيست كه لجن سبزه..
سبز يعني سكون ، دلمردگي ، كثيفي
سبز يعني قورباغه!!

v  ||  14:22

November 16, 2003

خيال‌ ِ نازك كه ديگه آداب نداره واسه شكستن .
ناجوانمردي كه ديگه مهر وامضا نمي خواد و مسابقات سالانه و فراخوان و مقاله نداره .
افليچ بودن كه نياز به آزمايش ادرار و آندوسكپيو كارديوگرافي نداره .
آدم بودن وآدم موندن كه اين روزهااينقدر دنگ وفنگ وضجّه موره نداره.

اگه يه ذره، حق مسلم نگاهو ادا كني
فقط يه ذره..
v  ||  19:46

November 15, 2003

آورده اند كه :

بلاگ اسپات را جز خوبان و بزرگان و فرهيختگان ، ابوالبشري راه نباشد...
پس حضورِ ما در اين كعبه ي مقصود و درگاهِ مقبول ، همچنان در هاله اي از ابهام استوار باشد!

v  ||  13:14
خميازه هاي ممتد ذهنم ، فضاي روحم رو كسل كننده كرده.
چشمام مثل بچه هاي سرما خورده ي مريض ِ دماغو ، دائم دارن نق ميزنن واز من حقشونو ميخوان. نمي دونم چيه فقط ميخوان.
دهنم مثل يه روز آفتابي ِ گرم ِ گرم ِ‌ گرم ،‌ ناي چرخوندن ِ اون زبون ِ ورم كرده رو نداره.
دماغم تو فكر اينه كه كدوم نفسي كه ميدم تو ، برا جون گرفتنه اندامهاي گـَرد گرفتم مفيدتره.
مغزم مثل سوراخ ظرفشوئي كه خيلي وقتا ميگيره ، گرفته و هيچ رقمه باز نميشه و يه عالمه فكر و خيال پشت ِ‌ دريچه ي گرفتش منتظره يه معجزه براي تائيد درستي و غلطي و منطقي و غير منطقي بودنشونن.
ابروهام انگار كه قطب مثبت و منفي ِ‌ يك دستگاه كارديوگراف شدن و دائم به سمت هم ميرن وتا دو خط موازي بينشون اومد،‌همديگرو دفع ميكنن.
دستام ،‌عين عصاي مامان بزرگا ، صاف و بدون انعطاف، خشك و تو خالي ،جوري كه اصلا حس نميشن.
شاخه خشك ِ‌ درختا تو زمستون كه هيچ حركتي ندارن وهر كدومشون يه جوره خاص و ترسناك تو هم پيچيدن وشبا از سايه هاشون ، حتي پرنده هام ميترسن، منو ياد ِ‌ انگشتام ميندازه.
قلبم كه آخرين اميد ِ آدم بودنم بود! مثل گلابي هاي 100 سال مونده تو زيرزمين خونه قديمياي ِ نمدارو تاريك ،‌ پلاسيده شده وانگار نه انگار كه گلابيه ..نه ببخشيد يعني انگار نه انگار كه قلبه....
به قول مامانم " اينا همه يه دورس ، ميگذره ، نگران نباش"
بــــله – شبه اول قبره شـِمرم گذشت ولي چه گذشتني!!!
v  ||  10:31

November 12, 2003

احمق جون

مي خواي بفهم ، مثل منكه حتي سلولها وياخته هاي دروني ات رو روزگاري مقدس ميپنداشتم.
مي خواي نفهم ، مثل منكه زشتي و پستي افكارت رو از پشت اون چشماي قهارو ماهرت نفهميدم.
مي خواي بمون ، مثل دل ِ ساده ي من كه پايدارتر از سايه ي تاريك و كوچكت بود.
مي خواي برو ، مثل عقل و حواسم كه با ديدنت هربار، دورترين جاده ها رو براي رفتن و نيامدن پيدا ميكرد.
ولي بگو وفقط بگو كه چرا اينقدر احمقي.

مثل زبون ِ‌ كودكانه ام كه بارها به تو گفت:چقدر بزرگي..
v  ||  10:05

November 10, 2003

كاش همه آدما از نسل ميمون بودن
...................................
اون وقت ، وقتي يكي بهت ميگفت ميمون
نه تنها بهت برنمي خورد ،‌كلي هم ذوق ميكردي!!!
v  ||  13:31

November 09, 2003

I . Q .
بر طبق بررسي هاي انجام شده ، 95% از مردم آمريكا، ژاپن، بريتانيا‌، فرانسه وايتاليا داراي ضريب هوشي پاييني هستند وفقط 5% از مردم كشورهاي فوق باهوشند و ضريب هوشي بالايي دارند.
و همين 5% از مردمان مذكور ،‌ تصميم ميگيرن ،‌برنامه ريزي ميكنن ، قوانين رو وضع ميكنن ،‌ارتباطات رو گسترش ميدن... و 95% بقيه اطاعت ميكنن و انجام ميدن.
كه به اين كشورها " كشورهاي توسعه يافته " ميگن.
اما در ايران ، 95% مردم باهوشن وفقط 5% از مردم كم عقل و كند ذهن ( به معناي واقعي كلمه !) هستن. و همين 5% از مردم مذكور هستن كه تصميم ميگيرن ، قانون وضع ميكنن ، برنامه ريزي ميكنن، ارتباطات گسترش ميدن( جون عمه هاشون!) ...و 95% باقيمانده به .... هم نميگيرن!
كه به اين كشورها " كشورهاي عقب مانده " گفته ميشود.
تازه اونم بعضي وقتا!

v  ||  09:53

November 08, 2003

دردلدوستبههرحيلهرهيبايدجست.
در دل دوست به هر حيله رهي بايد جست.
در دل دوست به هر حيله رهي بايد جست .
در دل دوست به هر حيله رهي بايد جست .

v  ||  12:17

November 07, 2003

بفرمایید صحیح و سالم تقدیم شما!
v  ||  18:11
درست ميشه....................
به زودي........................
v  ||  13:16

November 05, 2003

چشاش از خواب ورم كرده بود. دو شبه كه تنها ، داره پرستاري ميكنه . عين اين دو شبو فكر كرده :
اين ، زندگي رو چسبيده يا مرگ به سراغش نمياد.
صداي سرفش ، هر شب بدتر ميشه و انگار داروها هر ثانيه ، تاثيرشون منفي تر ميشه .
صداش ميكنه ، با بي حوصلگي ميره و گوشش رو ميچسبونه جلو دهنش:
يكم آب برام بيار، گلوم ميسوزه .
فقط آب، دو روزه فقط ازش آب خواسته ، بقيه چيزها رو به زور بهش داده.
آبو كه خورد، صداي نالش دوباره بلند ميشه واشك ، آروم آروم از گوشه چشمش ميريزه پايين .
ديگه اشكاشم تنهاش ميذارن..
سعي ميكنه كر شه ولي سخته ،‌نمي تونه.
ياد ِ قديما مي افته .يادش مي افته همين تن ِ‌ سوزان و بي رمقي كه الان واسه گفتن ِ تشنگيش ، به اندازه يك عمر جون مي كنه و حرف مي زنه ، يه زموني قصه هاي هزار و يك شب تعريف مي كرده .
عين اين دو شب فكرميكرده كه براي چي اين عزرائيل ِ لعنتي نمي ياد و راحتش نمي كنه ؟ منتظره چيه؟
ياد ِ‌حرف ِ يكي مي افته :
به هر چيز فكر كني، همان مي شوي، به خدا فكر كني، خدايي و به خاك فكر كني ، خاكي.
مزخرف. اون ميگه و سعي ميكنه به هيچي فكرنكنه.
صداي سرفه هاي اون آزارش ميدن. دوستش داره ، خيلي، چه شبايي كه تا صبح صداي خنده هاشون خدا رو بيخاب كرده بود.. شايدم خدا داره انتقام ميگيره..
دوباره ياد ِ اون چمله مي افته :
به هر چيز فكر كني همان ميشوي....
حالا ديگه ميخواد فكر كنه .
آروم آروم چشماشو مي بنده و

به عزرائيل فكر ميكنه..
.........................................................................................
چه آرامشي، چشماشو كه باز كرد، اون ، راحت روي تخت بودو ديگه ناله نمي كرد. حتي ديگه آب هم نميخواست
لبخندي زد و دوباره چشماشو بست.
چشماشو بست وايندفعه به خدا فكر كرد
فقط به خدا

به همين سادگي.

v  ||  13:21

November 02, 2003

كفتراي اطراف مغزمون يه زماني دور گنبد خدا و نذر ونياز وروزه و نماز پر ميكشيدن. گنبد كه خاك گرفت، گنبدكه خراب شد،‌گنبد كه لَنگ يه پول خروس موند واسه مرمت روحش، منبركه بي بزرگ موند وبا تحمل يه سري گنده دهن خو كرد؛‌
كفترا دونه به دونه خودشونو تقديم دستاي آويزون مرگ كردن.
كفترا خودشونو از بهار گرفتن ووصله پينه ي لباس خاك كردن، خاكم از جوونه تن گرمشون آتيش گرفتو گـُرو گـُر همرو كشيد تو حلقوم زمين وزمون.
از اون ور كه در اومدن همشون زير پراشون دوتا شاخ داشتن مثه نوك خنجراي آدم بداي تو قصه ها ،‌از اون قوساي موّ ربو براق، تيز وخونريز!!!
اينجوري بگيم :
تو يه رفت وبرگشت نخواسته ، خلاصه چمدون ما اشتباهي تواين ديار جا موندو حالا باس اين نميدونم چي رو ادامه بديم الي آخر....
.. ... ..........
...
........................................
v  ||  11:43