LoLoFaR
 
 

 e-mail
 

 

*    *    *    *    *    *

*    *    *    *

 

Archive

 

 

 

 

stats

    

September 30, 2003

به به شلمن هم كه مينويسه

v  ||  10:28

September 28, 2003

آهاي آدمايي كه صورتتون رو چسبوندين به شيشه قراردادها،

آهاي آدمايي كه براي هركاري فكر پس وپيششو كردين،

آها ي آدمايي كه هرروز چرتكه ي اعمالتون رو بالاو پايين ميكنين،

آهاي آدمايي كه سيخ سيخ فقط جلوتونو ميبينين وبس،

آهاي آدمايي كه هنوز ياد نگرفتين دروغ مال ترسوهاست،

اي آدمايي كه وقتي پاي عشق مياد وسط ،موش ميشين ميرين تو سوراخ لياقت وارزشهاي والاي خود شخيصتون،

اي آدمايي كه هميشه نقش آدما رو بازي ميكنين،

دور منو يه خط قرمز بكشيد كه مارفتيم.

كي گفته كه هرچي عقل بگه همونه؟ كي گفته كه هميشه بايد فكر كرد؟

كي گفته كه هميشه بايد از فردا ترسيد؟ كي گفته كه هميشه بايد گفت؟

هيس ديگه هيچكس هيچي نگه......

فقط فقط من ميگم:

عاشق ميشم.........

بدون شرح!!!

v  ||  21:44

September 26, 2003

مرسي از همه بچه هاي خوب وباهوش كه يه چيز مهم رو امروزيادم انداختند

به كلي داشت يادم ميرفت كه امروز وبلاگم يك ساله شده!!!!!

تولد فاخته جونم مبارك.......

ااااااااااااااااه خيلي بزرگ بود؟؟ سعي كنيد هضمش كنيد ديگه !
خوب اينم يه جورشه
هروقت دلت بخواد متولد شي ،وهروقت دلت بخواد يكساله شي، واصلا هروقت دلت بخواد بزرگ شي
v  ||  17:36

September 25, 2003

به جان ميكوشم با يادگارهايم راگم نكنم. نميگويم دوست ات دارم، يا عشقت را به بارنشانده ام ، حس ميكنم ميتوانم تمام كساني راكه درشكستن مان كوشيدند ببخشم ، زيبايي ات درهمه ي مكانهاست، در همه زمانهايي كه ما، با هم، از دل روزگاران تلخ گلچين كرديم.
ديگر نميخواهم به راه ات آورم تا اعتنايم كني ، انديشه اي در سرندارم

نه ديگر نامت را در نيايش هايم فرياد ميكنم ، نه سرآن دارم كه بند برپايت نهم، تنها به خاطر تو زندگي ميكنم

بي سوداي اينكه لايق اين همه هستي ...يانه !
v  ||  12:16

September 24, 2003

چقدر خوبه كه آدما بعضي وقتها به فكر خودشون باشن. يا بهتر بگم به فكر خودشون بيفتن.
ايجوري لااقل ميتونن ادعا كنن كه براي يكبار هم كه شده
حقيقتا
طعم نگراني رو چشيدن!

مگه نه؟


v  ||  17:00

September 22, 2003

چه نغزست و .... چه خوبست و ...چه زیباست
خدایا!
v  ||  22:48
تقديم به تمام آدماي كم حرف بيحرف محتاط يا..:

گذشت آن زمانها كه كلام

كنج زندان دهان من وتو ميپوسيد

حرف رابايد زد
به زبان همه كس
v  ||  20:45

September 21, 2003

اينقدر خسته اي كه فقط ميخواي بخوابي .خواب تو چشمات مثل فواره هاي تو پاركها داره فوران ميكنه وميريزه بيرون .همه چيز آماده يك استراحت درازوطولانيه . دراز ميكشي ؛فكر ميكني ديگه تموم شد؛ همه چيز آرومه آرومه .فقط بايد چشماتو ببندي وبه يك بهشت فكر كني؛ يا به يك دنياي سفيد وروشن يا شايدم به يه آسمون بزرگ كه همه چيز توش رنگي وقشنگه .فكر ميكني بعداز اونهمه بد بياري وبد بختي وبدو بدويي كه هيچ وقت نتيجه اي نداشتوهميشه مثل آبي كه توي سربالايي بريزي برگشت پايين ؛ بعد از اونهمه سختيها وجون كندنا وامروز وفرداو ساعت وزمان دير وزودها كه هميشه مثل بختك روت افتاده بود وولت هم نميكرد. آره خلاصه فكر ميكني كه بعداز همه اون شكستهاوناكاميها و حسرتهايي كه توي زندگيت كشيدي و سعي كردي هميشه بهشون پشت كني ومنتظره معجزه الهي باشي! بالاخره يك نفراز اون بالابالاها يه رحمي بهت كرده وحالا ميتوني تا ابد استراحت كني بي دغدغه وبي وسوسه .هوم م م م يه آهي ميكشي وهنوز پلكهات به هم سلام نكردن كه يكي محكم ميكوبه تو صورتت كه
بازم اشتباه كردي !
خلاصه تمام توجيه هايي كه قبل از مرگت براي دلت بافته بودي دودميشه ميره هوا كه لايه ازن رو سوراخ كنه و تو هم يكي از همه اون آدمايي ميشي كه هم توي اين زندگي جهنمي بودن – هم توي اون زندگي- هم توي همه زندگي .. بدون انيكه هيچوقت بفهمن فرق بهشت و جهنم تو چيه
v  ||  14:55

September 18, 2003

فردا روز ديگري است
فردا روز من است وفرداها براي من
امروز را پشت سر ميگذارم و فراموش ميكنم هرچه در اوبود. وفردا خواهم گفت به دلم كه زندگي بدون عشق مثل شب بي ستاره ؛ فقط بزرك است
بدون زيبايي وبدون روشنايي
فردا قلبم را پر ستاره وروحم را پر اميد و زندگي ام را پر حادثه خواهم كرد
فردا
فردا
وفردايي كه خواهد آمد


v  ||  21:35

September 17, 2003

نوشتن اصلا آسون نيست مخصوصا وقتي ميدوني كه چي ميخواي بنويسي ! بايد حسابي مواظب باشي كه همون باشه كه ميخواستي از اول بنويسي دقيقا دنبال لغات مربوط به متنت ميگردي ؛ مينويسي پاك ميكني كلافه ميشي هر كاري ميكني به ذهنت نميياد كه اينجا روچه جوري بنويسم اه اون لغته چي بود ؛ اينو ببرم بعد ازاون بنويسم ؛ اون يكي بيارم پايين بهتره ؛ اينجا نقطه ميخواد ياكاما ؛ اون ؛اين ؛ اينجا؛ آخرو خلاصه از اول
اين حالت وقتي تشديد خواهد شد كه بدوني ممكنه يك نفر هم همه نوشته هاتو بخونه واي حالا بيا درستش كن : از اين بدش نياد ؛اينجا بهش برنخوره ؛ فردا بابت اين جمله مسخره ام نكنه ؛ نره اينو به فلاني بگه وهزار جور اما واگر مسخره كه مخصوص آدم بزرگهاست! بهر حال هممون خوب ميدونيم كه خيلي وقتها نوشتن ارزش نوشتن نداره و خيلي وقتها همه كتابها با تمام نوشتهاو نثرهاي زيباشون بيفايده اند و باز هممون خوب ميدونيم كه خيلي وقتها هيچ چيز مهم نيست

من فقط ميخوام بنويسم كه يه كم تايپم قوي شه همين ! قسم ميخورم . و براي اينكار به همه حروف و علايم فارسي وهمه موضوعات پر حرف نياز دارم .پس شما هم ميتونيد بخونيد تا هم روخونيتون قوي شه وهم!! پس يخونيم وبنويسيم اما هرگز آدم بزرگ نشيم

v  ||  12:31

September 16, 2003

گوشه خشك گلو
خزه عشق به دست افشاني
گوهر خويش پراكندو شنيد
صحبت قلعه تنهايي را
با هجوم نفس باد به دالان گلوي خشكش

آه تاريخ توانست مگر
پرده تورغبارينش را
برتن مرمر گرمت بكشد
.........
v  ||  21:38

September 14, 2003

nemidonam chera farsi nemishe!!
v  ||  22:05
مرا دریاب من خوبم ...
v  ||  21:39